داستان های جذاب و خواندنی

داستان های جذاب و خواندنی

داستان های جذاب و خواندنی

داستان های جذاب و خواندنی

دخترک گل فروش

دخترک گل فروش سالها در آرزوی خریدن یک کفش قرمزُ بود و پولهایی را که از

 فروختن گل های مریم به دست آورده بود،در قلک کوچکش جمع می کرد. 
آن روز صبح هم مثل همیشه، در فکر و رویایش بود که ناگهان 

در اثر برخورد با اتوموبیلی به گوشه ای پرتاب شد.

 وقتی چشمانش را باز کرد خود را روی تختی                            

 سپید و تمیز دیدکه در کنار آن هدیه ای قرار داشت. 
دخترک با خوشحالی هدیه را باز کرد٬ یک جفت کفش قرمز بود!!!!! 
چشمان دخترک لبریز از شادی شد٬ ولی افسوس . . . . . . او نمی دانست که

 پاهایش دیگر توان رفتن ندارد.

                                                 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد